بهش گفتم امشب عروسیه این پسره هست مادربزرگش خواهش کرد شما براش خوشحالی کنید که خوشبخت بشه. بعد با جمو و رولا نشستیم کل ماجرا رو مرور می کردیم و می خندیدیم رولا هم نامردی نکرد و هر روز اول وقت میرفت در خونه کل رباب و بلند می خوند: آهای رباب ربابه دلوم برات کبابه.