نظرخواهی

آیا ازعملکرد مهدی روشنفکر در توسعه شهرستان های بویراحمد، دنا و مارگون راضی هستید؟

تازه های سایت

24. بهمن 1396 - 9:41
به مناسبت گرامیداشت یکمین سالگرد درگذشت چهره ی ماندگار فرهنگ و ادب استان:
"آن استاد"
شاگردی را که پای تخته سیاه از حل مسئله عاجز می ماند،بر شانه می نهاد،و با مهر و مهربانی،حل مسئله را آنگونه بر جان شاگرد روان می نمود که شیرینی آن تعلیم و آموزش ،به شاگردِ ناتوان جانی تازه می بخشید...

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی چهارفصل؛  افشین پرویزی در یادداشتی به مناسبت گرامیداشت یکمین سالگرد درگذشت "استاد نورالله سلامی" چهره ی ماندگار فرهنگ و ادب استان؛ نوشت: 

بعد از گذشت ِ ایامی چند،
بار دیگر می کَشم سیاه ْ قلمم را،بر دلِ سپید صفحه ی،از برایِ نوشتنِ چند سطری،لبریز از غصه و اندوه،در فراقِ 
ایل ْمردی نَستوه؛
آنچه میخواهم بنویسم و بنگارم،قبل ها،مردمان ِ
نیک شناس و قدرشناس ِاین خطه ی پر مهر و پر محبت،در وصفِ  "آن استاد" ،بسیار نوشته اند و نگاریده اند.
چه بسیار از دل و جان نگاشته اند.
آنش بسیار زیبا بود که 
"آن استاد " را هر کسی با 
نغمه ی خود خوانده است:
_یکی او را "استادِ تَعلم و تعلیم" و دیگری او را "معلمی دانا و علیم"؛
_یکی او را"بهمن بیگیِ استان" و دیگری او را "خردمندی بی هَمْسان"؛

به راستی او چه نغمه ی خواند،که اینگونه به نیکی،مردمان سپرده اند به یاد؟

نمی دانم در وصفِ "آن استاد"
از کجا سخن آغاز کنم؟

دورم ز تو ای گلشن جانان،چه نویسم؟/من مُور ضعیفم،به "سلامی" چه نویسم؟

آری؛
"استاد نورالله سلامی"

او که هر جای ،پای گذاشته،
نامِ نیک بر جای نهاده؛

به هر جای که قدم گذاشته،از برایِ سواد آموختنِ فرزندانِ این دیار،چه دیرزمانی را در آنجا گذارنیده باشد،چه اندک ایامی را،
آنگونه با مردمان بوده،که تا سالها،آن مردمان،او را به نیکی یادآور شده اند و از او وصف ها سروده اند؛

" چه خوش باشد که وصف نیكْمردان / گفته آید در حدیث دیگران "

شاگردانش از او یادها،در دل و بر زبان دارند؛
یکی از آنان،به زیبایی نقل کرده اند که:
_دانش آموزانِ رفوزه ی سال قبل را،به دانش آموزان جدید الورود،رفوزه معرفی نمیکرد؛بلکه آنان را
" عزیزانِ خود" معرفی میکرد که چون آنقدر آنان را دوست می داشته،از آنان خواسته که یک سال دیگر در کلاسِ درسش بمانند...

دیگری از آنان گفته اند که:
_شاگردی را که پای تخته سیاه از حل مسئله عاجز می ماند،بر شانه می نهاد،و با مهر و مهربانی،حل مسئله را آنگونه بر جان شاگرد روان می نمود که شیرینی آن تعلیم و آموزش ،به شاگردِ ناتوان جانی تازه می بخشید...
یاد ها و خاطره ها،بسیارند؛
...گر بگویم؛ ترسم که قلم شعله کشد،صفحه بسوزد...

ایشان نه تنها،در میدان تعلیم و تربیت یکه سوار بود بلکه در تمامی جنبه ها و عرصه ها سرآمد و میدان دار بود.
هر نزاع و مشکلی برای مردمانِ دیارش،پیشامد 
می کرد،همه ی نگاه ها به او معطوف می شد؛
چه بسیار گره ها را که گشایش کرد؛
چه بسیار نزاع ها را که به صلح خاتمه داد؛
چه بسیار تنگ دستانی را که بر آنها،گشاده دستی کرد؛
چه بسیار یتیمانی را که به سرمنزل امید رساند؛
همانگونه که خود سروده اند:
"فقیران کشیدیم دستی به سر/یتیمان نواختیم به مهرِ پدر"

از سیم و زر و دار و بار دنیا،از برای خود،هیچ اندوخته نکرد و هر چه داشت،با دلی گشاده،بر پیاله های خالی ارزانی می داشت؛
در زندگانیش،جز به خیر مردمان،به هیچ اندیشه نکرد؛
هر کجای این دیار بود همواره درب خانه اش گشاده و سفره اش گسترانده بود؛
قلمش توانمند بود و زبان شعرش دغدغه مند؛
سخن را کوتاه می کنم و در آخر از استاد سلامى ،چند بیتی پُر نَغز و پُر مَغز را برای آراستن این صفحه ،به ودیعه می آورم:

چه اندیشه کردیم ز همه جهات/ جز این راه ندیدیم راه نجات//
گرفتیم به کف جان،نمودیم جهاد/که تا شد همه عشایر با سواد//
معلم نبوده در فکر خویش/ز جهل جوانان دلش بوده ریش//
چگونه بگویم من اسرار خویش/فداکارتر از گفته ی خویش بیش//
خدایا تو شاهد بر کار ما / ز پندار و گفتار و کردار ما //
که نیک و بد هر دو ز ما یادگار/ که کاری همه تخم نیکی بکار//
چه خواهی رسی تو به فرزانگی / به محروم بیاموز چو بهمن بیگی"

آری؛
"استاد سلامی"اینگونه بود؛او راه نجات را یافته بود و در آن پای نهاده بود:
"راه نیک بودن،نیک زیستن و نیک رفتن"

انتهای پیام/

نظرات کاربران

شبکه اطلاع رسانی دانا
قلم_گزینشی