به گزارش چهارفصل به نقل از صبح زاگرس آن ها که خبر داشتند ، سر از پا نشناخته ؛ آماده ی استقبال و پذیرایی می شدند . همه در تکاپو بودند . یکی آب و جارو می کرد ؛ دیگری تزئین می کرد ، یکی با دستمال ، گرد غربت از در و دیوار می گرفت. از همه بیشتر ، مادران بودند که بی صبرانه انتظار می کشیدند .
آخر این میهمان ، مادری را چشم به راه گذاشته بود . بوی عطر شوق ، بوی زیارت به مشام می رسید . اشک ٬ امان نمی گرفت و بی بهانه بر چهره می بارید و با زلال خود ٬ دل را صاف می کرد . میهمان هر چه قدر گرامی تر باشد ؛ استقبال هم باشکوه تر می شود .
این جماعت در قید و بند دنیا نیستند تا با آخرین مد و تجهیزات به استقبال میهمان بروند ؛ با همان صفا و سادگی و صمیمیت ؛ دلشان را فرش راه کردند و منتظر قدوم مبارک میهمان ماندند.
حضور با شکوه مردم ٬ جلوه ی خاصی به مراسم بخشیده بود ؛ هر کسی سعی می کرد خود را به گوشه ای از تابوت برساند و برای تبرّک آن را لمس کند . عده ای هم که اصلا در جریان ماوقع نبودند ٬ می پرسیدند : کسی مرده ؟ تشییع نمادین است ؟ بعضی که در حال رانندگی بودند تا متوجه مراسم و حضور شهید می شدند ٬ ماشین را روشن رها کرده و خود را به شهید می رساندند .
و این گونه بود که شهید خوشنام و بی نشان دفاع مقدس در میان اشک و ناله مشتاقان و دلدادگان راه عاشورا وارد صداوسیمای مرکز کهگیلویه و بویراحمد شد و این مکان را به وجود خود متبرک ساخت.
نظرات کاربران