نظرخواهی

آیا ازعملکرد مهدی روشنفکر در توسعه شهرستان های بویراحمد، دنا و مارگون راضی هستید؟

تازه های سایت

23. دى 1394 - 12:29
گفت و گوی خواندنی با بانوی رزمنده یاسوجی:
مامورسری مبارزه با منافقین کردستان بودم + تصاویر
منطقه بوکان یک منطقه ای بود که درگیر مبارزه با گروه منافقان و کومله ها بود و نیاز بود که یک سری افراد به صورت سری در بین مردم حضور داشته باشند.حتی خود پرسنل بیمارستان هم نمی دانستند که من مسلح و مامور سری هستم.

به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی چهارفصل، آمنه قلی زاده فرزند بوشهر از طایفه اولاد علی مومن، متولد 19 مرداد ماه سال 1341،متاهل و  بانوی رزمنده یاسوجی که نزدیک به چهار ماه از زندگی خود رادر دوران دفاع مقدس به مبارزه با منافقین در کردستان گذرانده است.

 

 گفت وگوی خواندنی خبرنگار ما با این بانوی رزمنده را در زیر بخوانید:

 

دلیل آمنه قلی زاده برای رفتن به کردستان چی بود؟

 

احساس مسولیتی که برگردن خودم می دیدم و علاقه ای که به امام خمینی (ره) داشتم.

 

میزان تحصیلات شما چیست؟ودرحال حاضر کجا مشغول به کار هستین؟

 

من تا پنجم ابتدائی درس خوانده ام و هم اکنون به مدت دوماه است که در کنگره سرداران و شهدای کهگیلویه و بویراحمد مشغول به کار شده ام.

آمنه قلی زاده بانوی رزمنده یاسوجی

 

چه سالی واز طرف چه نهادی به کردستان اعزام شدید؟

 

در تاریخ 13آبان ماه 1362از طرف سپاه به منطقه کردستان اعزام شدیم.

 

آیا به جزءشما خانم دیگری هم اعزام شده بود؟

 

بله من همراه چهار نفر از خواهران  به نام های گرد آفرین صدری،افسانه و پوران قاسمی و مریم سلیمی با مسئولیت شهید نصرالله افتخاری ورانندگی محمد رحیم انصاری با یک دستگاه ماشین پیکان که ما پنج تا خانم در عقب ماشین نشستیم به کردستان اعزام شدیم.

 

به کدام منطقه کردستان اعزام شدید؟

 

به شهرستان بوکان که خطرناک ترین منطقه و خیلی از مناطق آن دست دشمن بود و دژمحکمی برای دشمن محسوب می شد.

آمنه قلی زاده بانوی رزمنده یاسوجی

 

عملیات و وظیفه شما درمنطقه بوکان چی بود؟

 

من عضو عملیات بودم که به صورت سری و با اسم مستعار زینب در بیمارستان بوکان کار می کردم.

 

چرا به صورت سری؟

 

منطقه بوکان یک منطقه ای بود که در گیر مبارزه با گروه منافقان و کومله ها بود و نیاز بود که یک سری افراد به صورت سری در بین مردم حضور داشته باشد.حتی خود پرسنل بیمارستان هم نمی دانستند که من مسلح و مامور سری هستم.

 

 چه مدت دربوکان بودید؟

 

نزدیک به چهار ماه

 

آمنه قلی زاده بانوی رزمنده یاسوجی

از فعالیت های خودتان در آن دوره بگویید؟

 

من در بیمارستانی مشغول به کار شدم که رئیس آن فردی به نام هوشنگ بود. هوشنگ یک پاسدار بود اما من اورا مدام زیر نظر داشتم و به او مشکوک شده بودم.

 

بعد از تجسس زیاد متوجه شدم یک شهیدی به مدت شش ماه بدون اینکه به فرماندهی یا خانواده او اطلاعی داده شود در سرد خانه بیمارستان گذاشته شده که وقتی به این موضوع پی بردم با هوشنگ برروی این مساله درگیرو به او مشکوک شدم .

 

مدام اورا زیر نظر داشتم تا اینکه یک روز در اتاقی از پایگاه عملیاتی ماکه 94 تا زندانی کومله ودموکرات در آن داشتیم و بعد از ظهر ها در آن مشغول به کار می شدم یک سری آلبوم عکس منافقین را دیدم که دربین آنها عکس یکی از پرستاران بیمارستان را پیدا کردم و نگران آن را به فرمانده نشان دادم و مشخصاتش را به فرمانده دادم واو هم گفت که این زن هوشنگ رئیس بیمارستان است که تازه گی ها هوشنگ را هم به جمع خودشان برده است.

 

بعد از آن من قاطع تر تصمیم گرفتم که دست هوشنگ و خانمش را رو کنم که با پیگیری ها و برنامه هایی که داشتم توانستم هوشنگ وزنش را خلع لباس و تحویل دهم.

 

جالب این است که من بعدش فهمیدم که حتی خودم هم از طرف فرمانده خودمان زیر نظر بودم و یک مامور سری هم از دور مراقب خودم بود.

آمنه قلی زاده بانوی رزمنده یاسوجی

 

قبل از اینکه به کردستان اعزام شوید کجا مشغول به فعالیت بودید؟

 

کارمند رسمی بیمارستان بود و همکاری مستمر با سپاه ، زندان و نیروهای انقلابی داشتم.

 

در زمان حضورشما در بوکان و عملیات ها آیا اتفاقی افتاد که اشک آمنه قلی زاده را در بیاورد؟

 

یک سربازی به نام علی داشتیم که یک روز در مقابل زندانی ها یک خطایی انجام داد ومن به او سیلی زدم وگفتم که تو فردا روزی می خواهی پاسدار شوی و نباید همچین رفتار هایی از تو بروز داده شود.بعد از یک مدت رفت و برگشت آمدپیش من با چشم هایی گریان و لباس هایی که در دستش بود به من نگاه کرد و گفت خواهر زینب من پاسدار شدم، می خواهم تو درجه را روی لباسم بدوزی، من هم خوشحال شدم و کنارش نشستم که برایش لباسش را بدوزم. گفت خواهر زینب جنازه برادر شهید من بیمارستان پیش تو بود اما قاتل برادرم در زندان جلوی چشمان من نفس می کشد و گریه کرد،آنجا بغض گلوی من را گرفت و چند روز بعد که علی نگهبان زندانی ها بود اسلحه خود را می گذارد روی تخت و کنار آن دراز می کشد که ناخودآگاه تیری از اسلحه رها و با اینکه در اتاق زندانی ها بسته بود از در وپای یکی از زندانی ها رد و به قاتل برادر علی می خورد وبه درک واصل می شود که یک دفعه همه فکر کردند منافقا به پایگاه ماحمله کرده اند که بعد موضوع مشخص شد و ما رفتیم به محل حادثه علی آمد پیش من و گریه و التماس می کرد که من اورا نکشته ام بلکه یک اتفاق بود و آن وقت که موضوع مشخص شد من برای علی خیلی گریه کردم.

 

 

شور و شوق شما و رزمندگان در زمان جنگ و رفتن به جبهه چگونه بود؟

 

شورو شوق عجیبی داشتم.ساختمان کنونی کنگره شهدای استان نقطه به نقطه آن برای من خاطرات اعزام  رزمندگانی است که رفتن و شهید یا جانباز شدند واشتیاق آنها برای رفتن و شهید شدن برای من وصف شدنی نیست.

 

چه چیز جنگ کردستان شما را خیلی ناراحت می کرد؟

 

اینکه جنگ تن به تن بود ایرانی با ایرانی میجنگید.

 

نظر آمنه قلی زاده درمورد امام خمینی( ره )چه بود که خود را در آن زمان مکلف به اطاعت از حرف امامش دانست؟

 

سوادم در حدی نبود که شناخت زیادی از امام خمینی( ره )در آن زمان داشته باشم. فقط به قلبم رجوع کردم وباتمام وجودم عشق و علاقه خودم به امام را احساس کردم وتا الان هم همتایی برای آن پیدانکرده ام.

 

در حال حاضرچه احساسی نسبت به رهبر انقلاب اسلامی دارید؟

 

جانم به فدایش.مگر می شود نورچشم امام رانخواست و جان وتن را فدایش نکرد.

آمنه قلی زاده بانوی رزمنده یاسوجی

 

آیا اگر دوباره جنگی علیه ایران شروع شود آمنه قلی زاده راه سال 62 خود را انتخاب میکند؟

 

جنگی مثل جنگ عراق و ایران که دوتا کشوربود بله جانم را فدا می کنم اما جنگی مثل جنگ کردستان را که جنگی تن به تن بود و ایرانی با ایرانی می جنگید را نه .

 

 بین حجاب وغیرت زنان ومردان زمان جنگ با زنان ومردان امروز چه تفاوتی احساس می کنید؟

 

زمین تا آسمان تفاوت هست.قابل مقایسه نیست.همین را بس که شما الان به با زار می روید برای خریدی متناسب با سلیقه تان نمی توانید لباس موردنظر خود راپیدا کنید.آن زمان حجاب یک ارزش بود برای غیرت مردان اما اکنون بی حجابی غیرت مردان را سوخته است.

آمنه قلی زاده بانوی رزمنده یاسوجی

 

نظر شما در موردنقش آهنگران وشوروشوقی که در رزمنده ها ایجاد می  کرد چیست؟

 

خواندن های پاک و با صداقت و صوت زیبایش آدم را به وجد می آورد و انرژی میداد.

 

چه توصیه ای برا ی جوانان و زنان ومردان کشور دارید؟

 

کوچک تر از آن هستم که به کسی توصیه ای بکنم. اما به عنوان یک هموطن رزمنده از بانوان توقع دارم که خواسته شهدا که حفظ حجاب بود را حفظ کنند و جوانان ما هم همانظور که شهدا برای رهبرشان جان وتن خود را جلوی خمپاره های دشمن انداختند به ندای رهبری لبیک بگویند وبا حفظ عفت و شخصیت و پیشرفت علمی کشور مشت محکمی به دهان دشمنان بزنند.

 

با تشکر از بانو قلی زاده که با تمام مشغله ها و بیماری که داشتند وقتشان را در اختیار ما قرار دادند و برای ایشان آرزوی موفقیت و شادکامی را از درگاه خداوند منان خواستاریم.

 

منبع: ایل بانو

انتهای پیام/

نظرات کاربران

شبکه اطلاع رسانی دانا
قلم_گزینشی