نظرخواهی

آیا ازعملکرد مهدی روشنفکر در توسعه شهرستان های بویراحمد، دنا و مارگون راضی هستید؟

تازه های سایت

29. آذر 1396 - 7:43
یلدا در استان کهگیلویه و بویراحمد با قصه های متیل گونه بزرگان شروع می شود، با تنقلات خانگی مادر همچون گندم برشته، کلخنگ و بادام کوهی ادامه می یابد و با نوای مهرورزی "همی هلی های" زنان ایل همراه می گردد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی چهارفصل؛ یلدا یادگاری کهن و میراث آباء اجدادی این سرزمین چهارفصل است که نسل به نسل به ما رسیده است تا با اولین شب زمستانی و دورهمنشینی، کانون مهرورزی و محبت را در گرماگرم نهاد خانواده رونق ببخشیم.

 

یلدا یعنی مبارزه با هرگونه نامهربانی و آمادگی کامل روحی و روانی برای مقابله با سیاهی هر شبی سردتر از سرمای زمستان که به نوعی جنگ با بی رحمی طبیعت در گذر زمان قلمداد می شود. هنگامی که از فاصل پاییز رد می شویم و به زمستان نزدیک تر می گردیم در شب یلدا درون خود را بر خلاف سردی عالم طبیعت به صفا و صمیمیت دعوت می نماییم.

 

این آیین کهن در دیار زاگرس نشین همواره از دیرباز مورد توجه بوده و با برنامه های خاص و محلی خود برگزار می گردد. یکی از این رسم های ارزشی و اخلاقی می توان به انجام صلحه رحم و دید و بازدید از فامیل و آشنایان اشاره کرد که بسیار به آن اهمیت داده می شود.

 

آداب و رسوم مردم استان کهگیلویه و بویراحمد با دلداری از اقوام و همسایه های عزادار که به طریقی در فراق وابستگان سیاه پوش شده اند شروع می شود و با داستان و قصه گویی به عنوان "متیل" ادامه پیدا می کند تا با امیدواری به آینده و فصل بهار در پشت زمستان امیدوار گردند.

هنوز بوی نان های شیرین مادر بزرگ که نماد قوت و سلامت جسم در برابر ناخوشی های روزگار است از عمق وجود استشمام می شود و صدای قصه گوی پدر بزرگ از نهان زندگی مان مایه حیات و امیدواری می باشد تا هیچگاه فصل به خواب رفته زمستانی در پویش و سر زنده ماندن مان خللی وارد نماید.

 

با ورود عصر ماشینی به چرخه زندگی ما، شاید جشن یلدا و دورهمی های زمانه کمرنگ تر از سال های قبل برگزار گردد ولی جان مایه درونی این یادگار ماندگار دراذهان ما به عنوان نماد رستاخیز در برابر شب سیاهی و گبرآسای روزگار به ودیعت گذاشته شده است تا با تاسی به میراث گذشتگان مان  راز عبور از ناملایمات را در پرتو مهرورزی به همدیگر بیابیم.

تنقلات محلی و دست مایه مادران به پیری نشسته دیار زاگرس نشین در شب یلدا با گندم برشته و عجین شده با کلخنگ و بادام کوهی و همینطور دم نوش های این رشته کوه همیشه سرافراز تن مان را از آلام زمانه می زداید و طعم نان های بربری مانند و شلشلی نام در زیر اخگرهای آتش به اسم "خرنگ تش و چاله" وجودمان را از همه دلواپسی ها می رهاند.

 

فصل برداشت پاییزی در سیلوهای دست ساز محلی همچون "تاپو" برکتی می آفریند چونان "شله ماشکی"  که با پیاز داغ پیاله مودت و مهربانی دای (مادر) بی مانند روزگار یلدایی را در کلبه محبت به نام "باشتکی" یادآور می شود.

به راستی کیست که نداند با آغاز فصل زمستان در نقطه آغازین آن یعنی شب یلدایی بیشتر مراسمات خواستگاری و روابط فامیلی در این اوقات فراغت ساز میسر می گردد تا در این رهگذر، فاصله محبت به همدیگر به اندازه نزدیک شدن قلب ها اتفاق بیفتد و در پشت این روزگار ناخوشی  بار دیگر داستان آسیاب های دستی با "بردحر" و "سرکو" به نوای "همی هلی های" برای مردمان با صداقت این دیار آشکار گردد.

 

و امروز در میان این همهمه زندگی ماشینی و فاصله های از سر اجبار افتاده در میان فامیل و اقارب هنوز معنای شب یلدا از رنگ و لعاب نیفتاده است و با وزیدن اولین نسیم سرماسوز زمستانی به استقبال شبی می رویم که طبیعت ردای بی برگ و باری اش بر تن درختان و زمین پوشانیده است و آسمان در پشت رعد و برق و ناله آسای خود در فراق مهربانی ناله همراه با اشک بر می آورد.

به هرحال؛ برماست تا با تبعیت از داستان پیشینه اجدادی خود و به رسم مهرورزی نگذاریم داسنان یلدایی شب های دیجور و نامهربانی به فاصله بی محبتی دچار گردد و در  کشاقوس زندگی رمز باهم بودن و به یاد هم بودن را با بهانه شب یلدا بار دیگر در روزگار تکرار نماییم و به پاس این رسم کهن زمستان عمرمان را با محبت بهاری مان پیوندی ناگسستنی بزنیم.

و یلدا می ماند به درازی شبی که فقط یک دقیقه تفاوت می پذیرد از شب های دیگر و صبحدمی در پشت این زمان کوتاه به فلق می نشیند که تمامی زندگی ما را در حادثه مهرورزی و به همدیگر عشق ورزیدن معنا و تفسیر می نماید و آن شب تنها همین یلدای دلدادگی، دخترکی با گیسوی سیاه پریشان و آویخته بر طاقچه کلبه محبت است.

انتهای پیام /

نظرات کاربران

شبکه اطلاع رسانی دانا
قلم_گزینشی