
به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی چهارفصل به نقل از «صبح زاگرس»؛ در سایه سکوت قلههای سر به فلک کشیده دنا، جایی که طبیعت با نهایت شکوه خود رخ مینماید، رنجی پنهان در دل روستاها و شهرهای این شهرستان میتپد. شهرستان دنا با جمعیتی بیش از ۶۰ هزار نفر، با وجود برخورداری از طبیعتی بکر و پتانسیلهای کشاورزی، سالهاست با معضل بیکاری دست و پنجه نرم میکند.
از کار افتادن گلخانهها در پاتاوه و روستاهای اطراف، تعطیلی کارگاههای کوچک و نبود فرصتهای شغلی پایدار، جوانان را به مهاجرت واداشته و زنان را به ورطه کارهای طاقتفرسای فصلی کشانده است. در این میان، زنان سرپرست خانوار، بار سنگین معیشت را بر دوش میکشند؛ زنانی که نه از روی انتخاب، که از سر اجبار، به صفوف کارگران فصلی سیبچین و گوجهچین پیوستهاند تا شاید بتوانند نانی برای فرزندان خود فراهم کنند.
پای درد و دل کربلایی فاطمه و مشهدی مشکی دو کارگر فصلی ۴۲ ساله و 54 ساله از روستاهای محروم در شهرستان دنا
صبح زاگرس: از یک روز کاری خود برای ما بگویید.
کربلایی فاطمه (کارگر فصلی): در اوایل پاییز تا اواسط آبانماه که به سیبچینی در باغهای شهر سیسخت مشغول بودیم، روز ما از سحر شروع میشد. باید قبل از طلوع آفتاب خودمان را به باغ میرسانیدیم. حدود ۱۰ ساعت زیر آفتاب سوزان یا هم در گلخانهای خفه کار میکنم. پشت و کمرم از شدت درد تاب ندارد. دستهایم از تماس مداوم با سموم و برگها زخمی و پینه بسته است. حقوقم روزی ۴۰۰ الی ۵۰۰ هزار تومان است، البته اگر کار و کسی طالب کارگر زن ضعیفی مثل من باشد. بعضی روزها اصلاً کاری نیست.
صبح زاگرس: چرا به این کار روی آوردید؟
کربلایی فاطمه (کارگر فصلی): شوهرم سه سال پیش به خاطر تصادف از کار افتاده است، نه حقوقی میگیرد، نه بیمه دارد. خودم سرپرست خانواده هستم، سه فرزند قد و نیمقد دارم؛ دو پسرم ،۱۷، و ۱۴ ساله و دخترم فقط ۱۰ سال سن دارد. قبلاً در یک کارگاه خیاطی در شهر پاتاوه کار میکردم، ولی تعطیل شد. نه فقط من بلکه زنان دیگری هم بودند که بیکار شدند. دیگر هیچ کارگاهی در روستا ما نیست. مجبورم هر فصل برای کاری مثل (شالیکوبی-میوهچینی-کار گلخانهای- و...) به شهرهای اطراف یا حتی استانهای دیگر بروم.
صبح زاگرس: شرایط زندگی چگونه است؟
کربلایی فاطمه (کارگر فصلی): در یک خانه کمیتهای زندگی میکنیم. بعضی شبها واقعاً نان شب نداریم، شرایط خیلی سخت شده و گرانیها فشار مضاعفی بر اقتصاد و معیشت خانواده ما داشته است. دخترم به خاطر نداشتن لباسهای زیبا و گرم همیشه یا مریض است یا ناراحت و سرخورده، پسرانم هم که اولی مدرسه را رها کرده تا در ساختمانهای نیمهکاره شهر کار کند، اما او هم کار ثابتی ندارد، چون تجربه و تخصص ندارد.
بزرگترین درد من این است که مجبورم بچههایم را ساعتها تنها بگذارم، پدرشان از کار افتاده است و توانایی نگهداری بچهها آنهم در این سن و سالها را ندارد، بچهها به حرفش گوش نمیدهند و این سبب خوردشدن عزت نفسش شده است.
دخترم دیگر خودش غذا درست میکند، و تکالیفش را خودش انجام میدهد. مادریام لنگ میزند، بعضی وقتها وقتی از کار برمیگردم، میبینم جلوی ایوان خانه منتظر من نشسته است، دلم آتش میگیرد، البته فصل تابستان بچهها را همراه خودم به باغها و گلخانهها میبرم تا آنها هم خرج وسایل مدرسه را خودشان تامین کنند.
صبح زاگرس: آیا از دولت یا مسئولان کمکی دریافت کردهاید؟
کربلایی فاطمه (کارگر فصلی) با خندهای تلخ خود رو به من گفت: فقط وعده شنیدهایم، کمیته برای ما یک خانه درست کرد ولی خیلی کوچک است، از بهزیستی هم چیزی عایدمان نشد، چندبار به فرمانداری رفتیم، گفتند تسهیلات میدهیم، اما وثیقه میخواهند؛ من که خانه و ماشین ندارم، حتی یک کمک معیشتی ثابت هم نداریم. سال گذشته به ما گفتند شما کارگر فصلی هستید، مشمول بیمه بیکاری نمیشوید، همین.
صبح زاگرس: بزرگترین درخواست شما از مسئولان چیست؟
کربلایی فاطمه (کارگر فصلی): کار میخواهیم؛ کارگاهی که بتوانیم در روستا خودمان کار کنیم. گلخانهها را دوباره راه بیندازند. کارگاههای قالیبافی خانگی، صنایعدستی، کمککنند در خانه بتوانیم مشاغل خانگی راهاندازی کنیم، کاری که نه فقط در فصول خاص بلکه در همه روزها و ماهها پول دربیاوریم. از مسئولان میخواهیم تا برای جوانان ما شغل ایجاد کنند تا مجبور نباشند به شهرهای بزرگ بروند و ما تنها بمانیم.
چقدر دم انتخابات حرف از اتمام بیکاری جوانان و راهاندازی چرخه تولید و ... حرف زدند، پس کو!؟ خواهش میکنیم حالا که با رای ما قدر رسیدهاند به روستاهای ما و رنج زنانی که مجبورند در سرما و گرما با مردان نامحرم سوار بر پشت سایپا به شهرها و روستاهای مختلف سفر کنند تا لقمه نانی تهیه کنند هم توجه کنند.
روایت مشهدی مِشکی، زن ۵۴ ساله از اهالی روستاهای محروم شهرستان دنا با شوهری پیر: شوهرم سالهاست به خاطر پیری زمینگیر است. من بچهدار نشدم نمیدانم شایدم مشکل از شوهرم بود، حدود دوازده سال پیش قرض بالا آورد و همه دار و ندارمان را فروخت و بعد از آن سکته کرد، اکنون مجبورم هم نانآور خانه باشم، هم مراقب شوهر پیر و علیلم. تا قبل از اینکه گلخانههای این اطراف بر اثر نبود اعتبارات جمع شوند در گلخانهها گوجه و خیار و ... میچیدیم، بعد از برچیدهشدن گلخانهها هم با الاغ به کوه میروم و هیزم میآورم در حیاط خانه هیزم میگیرم و میفروشم.
هم گناه است و هم خلاف ولی چکار کنم؟ آیا مستمری کمیتهای کفاف یکماه زندگی من و این مرد با دارو و دکتر و ... را میدهد؟ آرزو دارم در این سن کسی باشد که به فریادم برسد، بخدا از کسی نان مفت نمیخواهیم، در این روستای خودمان که اینهمه زمین وجود دارد کمک کنند تا کارگاهها و گلخانهها مثل قدیم دایر شوند، تا مجبور نباشم درختان را ببرم و ذغال کنم.
گلخانههای از کار افتاده؛ نماد فرصتهای از دسترفته
در شهرستان دنا حدود ۱۱ واحد گلخانه در مساحت ۴.۵ هکتار درحال انجام فعالیت است، شهرستانی که ظرفیت بسیار بالایی جهت توسعه و احداث موفق گلخانه دارد. شهر سیسخت و پاتاوه و روستاهای اطراف آن که روزی گلخانههای پُررونق گوجهفرنگی و صیفیجات بیشتری داشت، امروز تنها اسکلتهای فرسوده و زمینهای خشکشده از آن به چشم میخورد.
طی گزارشهای میدانی این پایگاه خبری در پنج سال گذشته بیش از چندین گلخانه متوسط و کوچک در روستای دهشیخ، سمرون و ... به دلیل نبود اعتبار، نبود آب، افزایش قیمت سوخت و نهادهها، و نوسانات بازار تعطیل شدهاند. هر گلخانه حداقل برای ۱۵ زن سرپرست خانوار و ۲۰ جوان شغل ایجاد میکرد. امروز این خانوادهها نه تنها درآمدی ندارند، بلکه به جمع مصرفکنندگان کمکهای اضطراری اضافه شدهاند.» این تعطیلیها موجی از ناامیدی را در روستاهای اطراف شهر سیسخت نیز گسترده است.
بسیاری از زنان که مهارت کشت گلخانهای داشتند، اکنون در باغهای دورافتاده به کار فصلی و یا شالیزارها با دستمزد ناچیز و حتی به خرید و فروش ذغال روی آوردهاند.
در روستاهای کوهستانی اطراف سیسخت، زنان بسیاری مانند کربلایی فاطمه و مشهدی مِشکی روزگار میگذرانند. نبود صنایع کوچک، فقدان سرمایهگذاری در بخش کشاورزی مدرن و کمبود تسهیلات بانکی، چرخه فقر را در این مناطق تشدید کرده است.
بسیاری از زنان به دلیل فشار اقتصادی و نبود حمایتهای اجتماعی، مجبور به کار در شرایط سخت و بدون بیمه هستند. کودکان این زنان، اغلب یا ترک تحصیل میکنند یا در معرض آسیبهای اجتماعی قرار میگیرند. شوهران بسیاری یا بیکار هستند، یا به دلایل مختلف از کار افتادهاند، یا معتاد شدهاند. این زنان، قربانیان خاموش توسعه نابرابر و سیاستهای اقتصادی ناکارآمد هستند.
فرصتی برای بازسازی زندگی
زنان دنا نه خواستار ترحم هستند و نه کمکهای مقطعی از سوی دستگاههای مختلف، آنان خواستار اقدامات پایداری همچون: احیای کشاورزی هدفمند، توسعه گردشگری روستایی، استفاده از ظرفیت طبیعت بکر دنا برای ایجاد اقامتگاههای بومگردی با مدیریت زنان محلی، بیمه اجتماعی فراگیر، دریافت تسهیلات اشتغالزایی، راهاندازی گلخانهها، کارگاهها و... هستند.
آنها از مسئولان توقع دارند تا با احیای گلخانهها و کارگاههای تعطیل شده در شهر پاتاوه، سیسخت و روستاهای اطراف آنها با حمایت دولتی و اعطای وامهای کمبهره، همچنین تأسیس کارگاههای تولیدی کوچکی چون صنایع دستی، بستهبندی محصولات کشاورزی، تولید خشکبار با اولویت استخدام زنان سرپرست خانوار اقدام کنند.
این زنان خواهان پرداخت تسهیلات قرضالحسنه بدون وثیقه برای راهاندازی مشاغل خرد خانگی و برقراری کمکهای معیشتی مستمر و بیمه درمانی رایگان برای کارگران فصلی و خانوادههایشان هستند.
فریاد خاموش دنا
زنان سیبچین، گوجهچین و شالیکوب ( کارگران فصلی) شهرستان دنا، نماد مقاومت و رنجی هستند که در گزارشهای رسمی جایی ندارند. آنان نه تقاضای معجزه دارند، نه چشم دسترسی به مال دیگران، فقط میخواهند فرصتی برای کار آبرومند، نانی برای سفرۀ شبانه فرزندانشان و آرامشی برای مادریکردن به دست آورند.
آیا صدای این زنان به گوش مسئولان میرسد؟ یا همچون بسیاری از فریادهای دیگر گم خواهد خواهد شد؟
انتهای خبر/
پیوندها
[1] http://www.chaharfasl.ir/news/137275/%D9%86%D9%82%D8%B4%E2%80%8C%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%86%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D9%84%DB%8C